ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر
بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم
بر من منگر ، زانکه به جز تلخی اندوه
در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم
ای رفته ز دل راست بگو ! بهر چه امشب
با خاطره ها آمده ای باز به سویم ؟
گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه
من او نیم ، او مرده و من سایه اویم
من او نیم ، آخر دل من سرد و سیاه است
او در دل سودازده از عشق شرر داشت
او در همه جا ، با همه کس ، در همه احوال
سودای تو را ای بت بی مهر ! به سر داشت
برای دل بستن
باید دلت را ب دلش گره بزنی
یکی رو
یکی زیر
مادربزرگم میگفت :
قالی دستبافت مرگ ندارد . . .
کتاب مدح تورا آب بحر کافی نیست
که سر انگشت تر کنم و صفحه بشمارم...
مرد هم که باشی
وقتی دست زنی را عاشقانه میگیری
تازه میفهمی
مرد بودن را باید در میان
دستان ظریف زن احساس کرد...
تو را در طبیعت بکر چون یاس
و در افکارم از احساس
در انزوای تنهایی بی حد
ترا در شبانه ی لبخند
تا صبح دور
و به اندازه یک جرعه خدا دوست می دارم...
شوخی قلم با زلف نگار
(در لهجه ی زیبای غوریونی)
جمبازه مده زلف که قلبم لکتو شد
قرآن زده از دست تو حالم کتو شد
دیوونه شدم هوش مه برفت دل مه بترقید
از دوری تو این دل زارم که او شد
رفتی و شلپس به زمین خورد دل من
هرچند خراب بود خراب تر ز جلو شد
از ارسی کلکین نگاه کردی تو یک بار
با یک نگهت جان و تن من به خو شد
از دوری تو دل مه ترقاص صدا کرد
در شهر قرمبس زد و جانم هموتو شد
گفتی که بیایم به خزان یا که بهاران؟
ای خیر ندیده آی که هنگام درو شد
ایشتونه جورومرگ خبر از مه نداری
سالهاست دلم در هوس قورمه پلو شد
اوضاع وطن گرچه خراب است به مچه
از فتنه ی چشم تو ببین قل مقلو شد
یک بوسه بده دل مه برفت خیر نبینی
کامگار به یاد لب تو چشم پر او شد
نرم نرمک می رسد اینک بهار.....
نوروز 95 مبارک
ز چشمت چشم آن دارم که از چشمم نیندازد
به چشمانت که چشمانم به چشمان تو می نازد
ز چشمانت زکاتی ده نگاهی کن به چشمانم
که چشم من بجز چشمت به هرچشمی نمی نازد
بوق زدن ممنوع:
یعنی فریاد کشیدن و داد و بیداد کردن ممنوع!
خطر ریزش کوه:
یعنی وقتی ناسپاس هستی, وقتی توهین و فحاشی میکنی, انتقاد، قضاوت و تحقير و مقايسه ميكني،باید منتظر بارش خرده سنگ ها بر سرت باشی!
پیچ خطرناک:
یعنی سرعت خود را کم کنید!!!زندگی هم به کمی شوخ طبعی نیاز دارد.
با نور بالا حرکت نکنید:
یعنی هرگز تصور نکن که همیشه حق به جانب توست. اطمینان داشته باش
وقتی ماشین مقابل, همسرت است, نتواند خوب ببیند, تو پیروز نیستی؛ چون با تو تصادف می کند!
خطر سقوط بهمن:
یعنی در جاده زندگی مدام پرخاش نکن. قهر نکن. تو با صدای خطاهای کوچکت باعث می شوی خرده برف ها به هم امیخته و به تدریج به بهمنی بزرگ تبدیل شوند و در نهایت سر از دادگاه های خانواده در اوری.
سبقت ممنوع:
یعنی چرا همسرت را رقیب خود می دانی؟ با او همراه و همفکر شو! در كنار هم حركت كنيد! جاده دو طرفه است: یعنی کمی هم به همسرت بیندیش و ببین چه خواسته ای دارد. یکه تازی و فقط به فکر خود بودن, ممنوع!
به محل پارک پانصد متر مانده:
یعنی گاهی کارت را تعطیل کن و برای تفریح و استراحت خود و همسرت وقت بگذار.
زندگی تان سرشار از شادی....
ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﻢ ﺍﮔﺮ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ
ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﺮﺍ ﺑﮕﯿﺮ
ﻣﻦ ﺗﻤﺎﻡِ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺭﺍ ﻭﺟﺐ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ...
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ...
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻣﻦ
ﻋﺎﺷﻖِ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ !!!
جز دماغ و دهن و قلب ، مى دونى چرا ؟
چون بايد براى خودت
يک هم نفس
يک هم زبان و
يک هم دل پيداکنی
کسی که برایت آرامش بیاورد
دل به هر کس مسپار !
گرچه عاشق باشد
حکم دلداری فقط عشق که نیست !!!
او به جز عشق باید لایق عمق نگاهت باشد
و کمی هم بیمار
تا نگاه تو تسکین بدهد روحش را ...
دل به هر کس مسپار !!!
در جستجوی زیبایی نباشید.
زیبا فکر کنید.
زیبا ببینید.
و زیبا بشنوید.
آنگاه خود، خالق زییایی هستید.
نیمه ی شعبان گل نرگس شکفت / چلچله از شادمانی شب نخفت
آبشار یک لحظه آرام شد ، نریخت / تا که رازش با گل نرگس بگفت
سرو حیران شد از آن فر و جلال / ماه فرو مانده در آن حسن جمال
نیمه شعبان را به شما تبریک عرض می کنیم.
اگر تو نبودی جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت.
اگر تو نباشی، هیچ بهاری حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد.
اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند و هیچ مادری عاشقانه زیر باران ها، بی چتر لبخند نمی زد.
اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش، در چشم های همیشه خیس هر پدری، دلگیرتر از چهار دیواری کوچکی می شد که به زندانی کوچک بیش نمی ماند.
اگر تو نبودی، شمعدانی های لب پنجره، این گونه زیبا گل نمی کردند و عطر سیب، دیگر معنایی نداشت.
اگر کودک نبود، نه پدر معنا داشت، نه هیچ مادری بهشتی می شد.
و این ما هستیم که تصمیم میگیریم روی کدام شبکه باشیم!
شبکه رنجش،
شبکه شادمانی،
تصمیم ما همان کنترل یا ریموت ماست.
خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است... از زندگی لذت ببرید حتی اگر چیز با ارزشی را از دست داده اید...
ديروز قصد داشتم دست اتفاق را بگيرم تا نيفتد !
اما امروز فهميدم که اتفاق خواهد افتاد،
اين ما هستيم که نبايد با او بيفتيم ...!
روزگارتان پر از اتفاقهای قشنگ...!!!
آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرور شونو زیر پاشون میذارن وبا انسانها زندگی میکنن
یا انسانهارو زیر پاشون میذارن وبا غرورشون زندگی میکنن.
شما چجور زندگی می کنید؟؟؟
گاهى خودت رامثل یک کتاب ورق بزن،
انتهای بعضی فکرهایت " نقطه" بگذار که بدانی باید همانجا تمامشان کنی.
بین بعضی حرفهايت "کاما" بگذار که بدانی باید با کمی تامل ادایشان کنی .
پس از بعضی رفتارهایت هم "علامت تعجب" و آخر برخی عادت هایت نیز علامت "سوال" بگذار .
تا فرصت ویرایش هست... خودت را هر چند شب یکبار ورق بزن...
حتی بعضی از عقایدت را حذف کن ... اما بعضی را پر رنگ...
هرگز هیچ روز زندگیت را سرزنش نکن !
روز خوب به تو شادی میدهد،
روز بد به تو تجربه،
و بدترین روز به تو درس میدهد ...!
آدم خوشبخت ... کسی نیست که شرایط خاصی دارد ! بلکه آدمی است ، که نگرشهای خاصی دارد ... !
زندگی شوق رسیدن به همان فردائیست که نخواهد آمد....
نه تو در دیروزی و نه در فردایی، ظرف امروز پرازبودن توست...